پرسش :
ارسال پیامبران چه ضرورتی دارد؟ چرا خداوند عقل انسان را کامل نکرده است تا به پیامبر نیازمند نباشد؟
پاسخ :
این پرسش از دو بخش تشکیل شده است. نخست از فلسفه ارسال پیامبران پرسش شده و پرسش دوم درباره فلسفه کامل نبودن عقل انسان است به گونه ای که به پیامبر نیازمند نباشد.
نخست به بخش دوم پرسش پاسخ می دهیم:
1. عقل انسان گرفتار محدودیت ها و مرزهایی است که از جنبه مادی انسان ریشه می گیرد. ازاین رو، پاسخ این پرسش (چرا خدا عقل انسان ها را به شکلی کامل نکرد که از وحی و پیامبر بی نیاز باشد؟) به توانایی محدود عقل انسان برمی گردد. عقل بشری، ظرفیت و توان تحمل همه حقایق را ندارد و این بار بر دوش او بسیار گران است. به دیگر سخن، عقل انسان به تنهایی نمی تواند مصالح و مفاسدی را درک کند که در ورای هر امری وجود دارد و در لوح محفوظ الهی ثبت و ضبط شده است؛ زیرا این حقایق، نامحدود و عقل انسان، گرفتار محدودیت هایی است که لازمه ذات وی است و عقل متناهی وی، توان درک کامل نامتناهی را ندارد.
2. انسان از دو بُعد مادی و معنوی آفریده شده است. ازاین رو، هر چه قدر هم عقل انسان کامل باشد، بُعد مادی و هوای نفس از وی دور نمی شود. بنابراین، با نبود آموزه های وحیانی از جانب خدا، امکان اشتباه و انحراف انسان حتمی است؛ زیرا امکان دخالت و تأثیر هوای نفس در تصمیم گیری و وضع قوانین وجود دارد.
با این توضیح، پاسخ بخش اول پرسش نیز روشن می شود. حتی اگر انسان از نظر عقلی کامل باشد، در رسیدن به کمال مطلوب، همچنان به وحی (پیامبر) نیازمند است. حتی کامل ترین بشر؛ یعنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نیز هیچ گاه خود را از وحی بی نیاز نمی دانست؛ زیرا عقل به تنهایی نمی تواند انسان را سعادتمند و به کمال مطلوب و حقیقی رهنمون سازد. هرچند خداوند در بسیاری از آیات قرآن، روش پرورش عقل را بازگو کرده و انسان را به تعقل و اندیشه فرا خوانده، در آیات دیگری در عین اثبات لزوم عقل برای انسان، آن را برای هدایت بشر کافی ندانسته و وجود وحی را نیز ضروری دانسته است، چنان که در آیه ای می فرماید:
رُسُلاً مُبَشُرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّه حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کَانَ اَاللّهُ عَزِیزاً حَکِیماً. (نساء: 165)
خداوند پیامبران را بشارت دهنده و ترساننده فرستاده تا پس از آن رسولان، مردم بر خداوند حجتی نداشته باشند و خداوند همیشه مقتدر و کارش بر اساس حکمت است.
این آیه به خوبی بیانگر ناتوانی عقل برای هدایت انسان است؛ زیرا در صورت کافی بودن عقل برای هدایت انسان، حجت بر بشر تمام بود و مجالی برای احتجاج انسان ها وجود نداشت. بنابراین، به ارسال پیامبران نیازی نبود، درحالی که خداوند، خود، می فرماید: «حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل»، نه «حجّة بعد العقل» و در آیه ای دیگر می فرماید:
وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْنا هُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ، لَقالُواْ رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاًَ فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَّذِلَّ وَ نَخْزَی. (طه: 134)
اگر ما پیش از فرستادن پیامبر، کافران را با نزول عذاب هلاک می کردیم، بی شک، می گفتند: چرا بر ما رسولی نفرستادی تا پیش از آنکه گرفتار این خواری شویم، از او پیروی کنیم.
این آیه نیز مبیّن آن است که در صورت فرستاده نشدن رسولان الهی، برای هر کافری که گرفتار گمراهی می شود، مجال احتجاج و برهان باقی است و اگر عقل، به تنهایی برای هدایت بشر کافی بود، نیازی به وحی و رسالت و مجالی برای احتجاج و استدلال تبه کاران نبود.
سومین مورد برای ضرورت وحی و بی کفایتی عقل، آیاتی است که ماجرای دوزخ و گفت وگوی دوزخیان را با نگهبانان دوزخ بازگو می کند؛ آن جا که فرشتگان در مقام استدلال و سرزنش به دوزخیان می گویند: «آیا از سوی خداوند، پیامبرانی برای شما نیامدند که شما را از پی آمد تلخ گناه بیمناک کنند؟» (ملک: 8)
این استدلال نیز نشان دهنده ضرورت ارسال رسولان است؛ زیرا اگر عقل بشر برای هدایت وی کافی بود، باید فرشتگان می پرسیدند مگر خداوند به شما عقل نداده است؟ مگر شما عقل نداشتید؟ پس چرا گمراه شدید؟ البته اگر در مواردی به عقل احتجاج شده، از این روست که عقل به ناتوانی خود و ضرورت وحی آگاه است و لزوم پیروی از آن را می پذیرد.
چهارمین آیه دال بر ضرورت وحی و بی کفایتی عقل، آیاتی است که در مقام بیان فایده برانگیخته شدن پیامبران آمده است. برای مثال در آیه ای از قرآن می خوانیم:
کَما أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِّنْکُم یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ اَیَاتِنَا وَ یُزَکِّیکُمْ و یُعَلِّمُکُمْ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ. (بقره: 151)
همان گونه که [با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،] رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد.
دلالت آیه از تعبیر «وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» استفاده می شود؛ زیرا مفاد این جمله آن است که علوم حاصل از وحی را نه تنها نمی دانید، بلکه هرگز نمی توانید بدون هدایت پیامبر آن را دریابید.
از این آیه نیز درمی یابیم وجود وحی و رسالت، تنها فضیلت و فایده ای غیرضروری نیست، بلکه ضرورت و فریضه ای حتمی است که هیچ جانشین و جبران کننده ای ندارد و پیامبران الهی مسائلی را به بشر می آموزند که بشر توان فراگیری آن را از غیر راه وحی ندارد، هر چند از نظر عقلی، قوی بوده و از نبوغ کافی برخوردار باشد. بنابراین، ضرورت وجود دین از زمانی که نخستین بشر پا به جهان هستی گذاشت تا زمانی که آخرین انسان از جهان رخت برمی بندد، امری روشن و ثابت است؛ زیرا دین، افزون بر تأمین سعادت اجتماعی، ایجاد جامعه متعالی، تنظیم روابط متعادل و تدوین قانون حق محور و دیگر مسائل مربوط به زندگی جمعی، در پی تأمین سعادت ابدی و اخروی انسان هاست و عقل به تنهایی نمی تواند از عهده این مهم برآید. ازاین رو، هیچ انسانی در هیچ حالتی، چه در حالت فردی و چه در حال حضور در اجتماع و جامعه بشری، از دین بی نیاز نیست.1
پی نوشت:
1. نک: ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، قم، اسوه، 1376، چ 2، صص 60 ـ 63 ؛ منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام، 1370، چ 1، ج 10، صص 5 ـ 64 ؛ پیام قرآن، قم، مدرسه امام على بن ابى طالب علیه السلام، 1375، چ 3، ج 7، صص 13 ـ 54.
www.irc.ir
این پرسش از دو بخش تشکیل شده است. نخست از فلسفه ارسال پیامبران پرسش شده و پرسش دوم درباره فلسفه کامل نبودن عقل انسان است به گونه ای که به پیامبر نیازمند نباشد.
نخست به بخش دوم پرسش پاسخ می دهیم:
1. عقل انسان گرفتار محدودیت ها و مرزهایی است که از جنبه مادی انسان ریشه می گیرد. ازاین رو، پاسخ این پرسش (چرا خدا عقل انسان ها را به شکلی کامل نکرد که از وحی و پیامبر بی نیاز باشد؟) به توانایی محدود عقل انسان برمی گردد. عقل بشری، ظرفیت و توان تحمل همه حقایق را ندارد و این بار بر دوش او بسیار گران است. به دیگر سخن، عقل انسان به تنهایی نمی تواند مصالح و مفاسدی را درک کند که در ورای هر امری وجود دارد و در لوح محفوظ الهی ثبت و ضبط شده است؛ زیرا این حقایق، نامحدود و عقل انسان، گرفتار محدودیت هایی است که لازمه ذات وی است و عقل متناهی وی، توان درک کامل نامتناهی را ندارد.
2. انسان از دو بُعد مادی و معنوی آفریده شده است. ازاین رو، هر چه قدر هم عقل انسان کامل باشد، بُعد مادی و هوای نفس از وی دور نمی شود. بنابراین، با نبود آموزه های وحیانی از جانب خدا، امکان اشتباه و انحراف انسان حتمی است؛ زیرا امکان دخالت و تأثیر هوای نفس در تصمیم گیری و وضع قوانین وجود دارد.
با این توضیح، پاسخ بخش اول پرسش نیز روشن می شود. حتی اگر انسان از نظر عقلی کامل باشد، در رسیدن به کمال مطلوب، همچنان به وحی (پیامبر) نیازمند است. حتی کامل ترین بشر؛ یعنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نیز هیچ گاه خود را از وحی بی نیاز نمی دانست؛ زیرا عقل به تنهایی نمی تواند انسان را سعادتمند و به کمال مطلوب و حقیقی رهنمون سازد. هرچند خداوند در بسیاری از آیات قرآن، روش پرورش عقل را بازگو کرده و انسان را به تعقل و اندیشه فرا خوانده، در آیات دیگری در عین اثبات لزوم عقل برای انسان، آن را برای هدایت بشر کافی ندانسته و وجود وحی را نیز ضروری دانسته است، چنان که در آیه ای می فرماید:
رُسُلاً مُبَشُرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّه حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کَانَ اَاللّهُ عَزِیزاً حَکِیماً. (نساء: 165)
خداوند پیامبران را بشارت دهنده و ترساننده فرستاده تا پس از آن رسولان، مردم بر خداوند حجتی نداشته باشند و خداوند همیشه مقتدر و کارش بر اساس حکمت است.
این آیه به خوبی بیانگر ناتوانی عقل برای هدایت انسان است؛ زیرا در صورت کافی بودن عقل برای هدایت انسان، حجت بر بشر تمام بود و مجالی برای احتجاج انسان ها وجود نداشت. بنابراین، به ارسال پیامبران نیازی نبود، درحالی که خداوند، خود، می فرماید: «حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل»، نه «حجّة بعد العقل» و در آیه ای دیگر می فرماید:
وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْنا هُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ، لَقالُواْ رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاًَ فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَّذِلَّ وَ نَخْزَی. (طه: 134)
اگر ما پیش از فرستادن پیامبر، کافران را با نزول عذاب هلاک می کردیم، بی شک، می گفتند: چرا بر ما رسولی نفرستادی تا پیش از آنکه گرفتار این خواری شویم، از او پیروی کنیم.
این آیه نیز مبیّن آن است که در صورت فرستاده نشدن رسولان الهی، برای هر کافری که گرفتار گمراهی می شود، مجال احتجاج و برهان باقی است و اگر عقل، به تنهایی برای هدایت بشر کافی بود، نیازی به وحی و رسالت و مجالی برای احتجاج و استدلال تبه کاران نبود.
سومین مورد برای ضرورت وحی و بی کفایتی عقل، آیاتی است که ماجرای دوزخ و گفت وگوی دوزخیان را با نگهبانان دوزخ بازگو می کند؛ آن جا که فرشتگان در مقام استدلال و سرزنش به دوزخیان می گویند: «آیا از سوی خداوند، پیامبرانی برای شما نیامدند که شما را از پی آمد تلخ گناه بیمناک کنند؟» (ملک: 8)
این استدلال نیز نشان دهنده ضرورت ارسال رسولان است؛ زیرا اگر عقل بشر برای هدایت وی کافی بود، باید فرشتگان می پرسیدند مگر خداوند به شما عقل نداده است؟ مگر شما عقل نداشتید؟ پس چرا گمراه شدید؟ البته اگر در مواردی به عقل احتجاج شده، از این روست که عقل به ناتوانی خود و ضرورت وحی آگاه است و لزوم پیروی از آن را می پذیرد.
چهارمین آیه دال بر ضرورت وحی و بی کفایتی عقل، آیاتی است که در مقام بیان فایده برانگیخته شدن پیامبران آمده است. برای مثال در آیه ای از قرآن می خوانیم:
کَما أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِّنْکُم یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ اَیَاتِنَا وَ یُزَکِّیکُمْ و یُعَلِّمُکُمْ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ. (بقره: 151)
همان گونه که [با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،] رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد.
دلالت آیه از تعبیر «وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» استفاده می شود؛ زیرا مفاد این جمله آن است که علوم حاصل از وحی را نه تنها نمی دانید، بلکه هرگز نمی توانید بدون هدایت پیامبر آن را دریابید.
از این آیه نیز درمی یابیم وجود وحی و رسالت، تنها فضیلت و فایده ای غیرضروری نیست، بلکه ضرورت و فریضه ای حتمی است که هیچ جانشین و جبران کننده ای ندارد و پیامبران الهی مسائلی را به بشر می آموزند که بشر توان فراگیری آن را از غیر راه وحی ندارد، هر چند از نظر عقلی، قوی بوده و از نبوغ کافی برخوردار باشد. بنابراین، ضرورت وجود دین از زمانی که نخستین بشر پا به جهان هستی گذاشت تا زمانی که آخرین انسان از جهان رخت برمی بندد، امری روشن و ثابت است؛ زیرا دین، افزون بر تأمین سعادت اجتماعی، ایجاد جامعه متعالی، تنظیم روابط متعادل و تدوین قانون حق محور و دیگر مسائل مربوط به زندگی جمعی، در پی تأمین سعادت ابدی و اخروی انسان هاست و عقل به تنهایی نمی تواند از عهده این مهم برآید. ازاین رو، هیچ انسانی در هیچ حالتی، چه در حالت فردی و چه در حال حضور در اجتماع و جامعه بشری، از دین بی نیاز نیست.1
پی نوشت:
1. نک: ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، قم، اسوه، 1376، چ 2، صص 60 ـ 63 ؛ منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام، 1370، چ 1، ج 10، صص 5 ـ 64 ؛ پیام قرآن، قم، مدرسه امام على بن ابى طالب علیه السلام، 1375، چ 3، ج 7، صص 13 ـ 54.
www.irc.ir
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}